کلمات بار دارن

ماه من، اردیبهشت زیبا داره تموم میشه،

امسال نتونستم از این ماه دوست داشتنی استفاده مناسب رو ببرم.فوت دونفر از بستگان نزدیک طی دوماه اخیر روح و روانمو بهم ریخت.

مخصوصا خانم جوانی که مادر چهار دختر بود

مرگ ناگهانی این مادر نازنین همه رو شوکه کرد، دوهفته قبل از مرگش متوجه بیماریش شد.


فعلا که درگیر درس و مشق بچه ها هستم، منتظرم امتحانات دلوان تموم بشه بزنم به جاده.

همکارم میگه:  خوشبحالت میتونی سفر بری

از این لفظ خوششش بحالت حس بدی میگیرم

در جوابش میگم امیدوارم برای شما هم جور بشه و سفر برید

هزار بهانه داره برای سفر نرفتن

بهش میگم:  اینطور که معلومه تمایلی به سفر نداری، میگه:  از سفرهای طولانی خسته میشم.

من موندم تو که دوست نداری سفر بری خوش به حالت گفتن دیگه چه صیغه ایه؟





ارتباط امن


مادرم ارتباط خوبی با فامیل پدری داشت، در خونه ما به روی همه ی فامیل باز بود، وقت و بی وقت مهمون داشتیم

طبیعتا مشکلاتی هم بخاطر ارتباط زیادی که داشتیم پیش میومد و آسیبهای می دیدیم

روحیات من با این همه ارتباط هم خونی نداشت، بعد از ازدواجم درگیر ارتباط زیادی با خانواده پر جمعیت همسر بودم.

مجبور شدم از حجم ارتباطات کم کنم،

از این شرایط راضی بود تا پارسال که احساس کردم دوست دارم بیشتر در جمع خانواده باشم.

از یه طرف نگران تکرار  آسیبهایی بودم که قبلا دیده بودم، از یه طرف دوست داشتم بیشتر در جمع خانواده حضور داشته باشم

بعد از کلی بالا و پایین کردن، حد و حدودی برای خودم مشخص کردم و ارتباطمو با خانواده از سر گرفتم.

تعطیلات هفته قبل به چندتا  از فامیلها سر زدیم و تا نصف شب دور هم گفتیم و خندیدیم،

الان از این روند خیلی راضی هستم، از بودن کنار فامیل لذت میبرم و برای دیدارهای بعدی پیش قدم میشوم.