هوای دلچسپ شهریور

دیروز ساعت 3 رسیدم خونه، از پله ها که بالا میرفتم صدای دعوای بچه ها میومد، کسرا و دلوان باز با هم سر تماشای کارتون دعواشون شده بود.

از قبلش با دختر همسایه که همکلاسی دلوانه تو راهروی جلوی در ورودی بساط پهن کرده بودن و حسابی اونجا رو کثیف و بهم ریخته کرده بودن

کیفمو گذاشتم رو میز نهار خوری( از این کار متنفرم و اینقد با اعضای خونه سر اینکه وسایلشون رو سر میز نذارن کل کل کردم که خدا میدونه} جارو دستی رو برداشتم و بعد از جمع کردن زیر انداز و کلی وسیله دیگه راه پله رو جارو کشیدم.

بالا که رفتم همسر میگه خسته بودی میزاشتی بعد از نهارت، در همین حد تعارف میکنه که حالا نمیخواد اینکارو انجام  بزار بعد


بچه ها که دیدن من عصبانی هستم دعواشون یادشون رفت و با کمک هم بقیه وسایلشون رو جمع کردن.


ساعت 4 کسرا باید میرفت مهد، اومد پیش من و گفت امروز نمیرم مهد، گفتم چرا؟ گفت که دوست داره بره پارک و شهربازی

من هم بهش قول دادم ساعت 8 که مهدش تموم شد بریم دنبالش و ببریمش پارک


بعد از رفتن کسرا خونه آروم شد، یه ساعتی خوابیدم وقتی که بلند شدم همسر چای رو دم کرده بود، با هم خوردیم و مشغول تدارک شام برای بیرون شدم

سوسیس بندری درست کردم و چای رو دم کردم، همسر وسایل رو کمکم جمع کرد و گذاشتیم تو ماشین.

دلوان دوست داشت دختر عمه اش هم همراهمون باید، اما من از پذیرفتن مسئولیت بچه ها  در نبود والدینشون میترسم

زنگ زدم به عمه و دعوتشون کردم همگی بیان پارک مهمون ما

کیوان نگران بود که شام کم بیاد، گفتم شام دوبرابر معمول درست کردم، حدس میزدم که بچه ها یکی رو دعوت میکن حتما

سر راه نون باگت و نوشابه خریدیدم و به سمت پارک مورد نظر راه افتادیم، یه جای خلوت انتخاب کردیم و زیراندازمون رو پهن کردیم

مهمونامون کمی بعد از ما رسیدن، شام رو دادیم و بچه ها رو راهی وسایل بازی کردیم.


پارک کنار روخونه قرار داره و شبها  هوای خنکی داره، برای بچه ها لباس گرم برده بودم، اونا چون در حال بازی بودن سردشون نشد اما ما که نشسته بودیم از سرما یخ زدیم، دو فلاسک چای رو خوردیم تا یه کم گرممون بشه

از ساعت 11 به بچه ها یادآوری میکردم که ده دقیقیه دیگه وقتشون تمومه و باید وسایل رو جمع کنیم برگردیم خونه، تا ساعت 1 بالاخره راضی شدن بریم خونه، تو راه از اینکه شب خوبی رو گذرونده بودن خوشحال بودن و اصرار داشتن فردا شب هم بریم.

یه آدم بیکار میخواد کنار اینا باشه و ساپورتشون کنه