بیمار باشی و بیمار داری کنی

اول از کسرا شروع شد، دلوان هم چند ساعت بعد علایم رو بروز داد.

یه روز بعد علایم من با شدت زیاد شروع شد, تب و لرز، گلو درد شدید و کوفتگی

شبها به سختی میگذشت.

همسر و کیوان هم درگیر شدند با شدت کمتر.

بعد از دو هفته هنوز ضعف دارم.

ممنون از دوستانی که جویای احوالم بودند


شیراز گردی

ساعت یه ربع به  5 صبح بیدار شدیم،

نیمرو درست کردم، خواهرم هم چای رو آماده کرد.

وسایل رو تو سبد گذاشتیم و ساعت پنچ و نیم با خواهر و همسر زدیم به جاده.

مقصدمون شیراز بود، کار اداری داشتیم و باید تا قبل از 8 میرسیدیم.

هوا به شدت سرد بود و جاده یخ بسته بود. نمیشد یه لحظه کنار جاده توقف کرد، صبحانه رو تو ماشین خوردیم،

ساعت 8 به محل مورد نظر  رسیدیم. تا ساعت 1 کارمون طول کشید.بعدش رفتیم فلکه گاز کباب ترکی خوردیم.


ساعت 4 رفتیم برای بچه ها از فروشگاه تارا که تو زرگری هست خرید کنیم.

تا ساعت 5 تو زرگری چرخیدیم تا مغازه دارها   افتخار بدن و مغازه هاشون رو باز کنند.

بعد از خرید، ستاره فارس رفتیم، جلوی مجتمع شلوغ و پر از دست فروش بود. موزیک و آواز هم به راه بود.


یه دختر خانم هنگ میزد، صدای حزن آلود هنگ رو دوست دارم.

یه آقا ضبط صوت و بلند گو انداخته بود گردنش و آهنگ بندری پخش میکرد، بعضیا که بهش میرسیدن یه قری هم میدادند.

یکی دیگه دف میزد، یکی هم گیتار میزد،

دختر و پسرهای تین ایجر گروه گروه جلوی مجتمع جمع بودند و به همدیگه تکه میپروندند.

یکی از تفریحاتم رفتن به عفیف آباد و نشستن جلوی ستاره فارسه، این فضا رو دست دارم،پر از جنب و جوش و تحرکه.


داخل مجتمع خلوت بود، چیزی برای خرید پیدا نکردیم، مغازه دارها میگفتن الان فصل خرید نیست، دو هفته دیگه اجناس عیدمون میاد.


روز بعد ساعت 8 بیدار شدیم و پیگیر کارها بودیم تا آخر ساعت اداری .

خدا رو شکر 90 درصد کارها انجام شد.

ساعت 4 از شیراز زدیم بیرون، تو راه از بستنی خان زنیان بستنی و فالوده گرفتیم.

برفهای اطراف جاده آب شده بودند و به سمت  جاده رو ان،

با اینکه بارون نبود برف پاک کن ماشین مدام کار میکرد.سه بار مخزن شیشه پاک کن رو پر کردیم تا رسیدیم خونه.