پاییزی که پاییز نبود

هر سال پاییز همینکه نم نم بارون شروع میشد بساطمون رو جمع میکردیم و می رفتیم جنگلهای بلوط.

امسال متاسفانه خبری از بارون و زیبای های پاییز نبود تا پنچ شنبه گذشته.

صبح زود بیدار شدم و دلوان رو بیدار کردم که برای آزمون ماهانه ببرمش مدرسشون

به همراه همسر دلوان رو رسوندیم و رفتیم کله پاچه گرفتیم،بارون نم نم میبارید

رفتیم نون سنگگ بگیرم بخاطر شلوغی نونوایی قید نون سنگگ رو زدیم و به نون تافتون بسنده کردیم.

بعد از صبحانه و چایی، کسری رو از خواب بیدار کردم و با هم رفتیم دنبال دلوان

نزدیک ظهر بود، تصمیم گرفتیم یه دور سمت جاده جنگلی بزنیم، اونجا آش ماست و لبو پخته و نون محلی با عسل و کره خوردیم و برگشتیم خونه.

لباسها رو گذاشتم تو ماشین و روشنش کردم.

کسری و همسر رو بردم پارک آبی و برگشتم خونه ، لباسها رو پهن کردم و یه ساعتی خوابیدم

هوا تاریک بود و بارون به شدت میبارید، رفتم دنبال همسر و کسری و با هم رفتیم خونه خواهرشوهر.

شام رو اونجا خوردیم و رفتیم عیادت یکی از فامیلهای همسر.

برنامه جمعه از لحظه بیدار شدن بچه ها دور دور بود.

چقد دلمون برای بارون، بوی خاک و درختان زیبای رنگارنگ تنگ شده بود.