تولد 5 سالگی

بعد از تعطیلات و بازگشایی مدارس، روال زندگی به حالت عادی برگشت، تازه داشتم از روتین زندگی لذت میبردم که برنامه های دلوان برای برگزاری تولد کسری شروع شد.

هر روز که سرکار برمیگشتم با ذوق برنامه هاشو برای سوپرایز کسری اعلام میکرد، اما من خسته تر از اونی بودم که بتونم برنامه هاشو اجرا کنم.

نهایتا با هم تصمیم گرفتیم برای تولد کسری خاله ها و دایی ها رو دعوت کنیم و عمه ها و عموها رو بزاریم برای تولد دلوان، اینم از مزایای خانواده پرجمعیت داشتنه


میخواستم یه روز زودتر،  تولد رو بگیرم اما بیشتر مدعوین مسافرت بودند. آخرش هم دوتا خواهرم و مامان و بابا حضور داشتن و نشد از حضور برادران بهره مند بشویم.

شنبه صبح کیوان من رو رسوند اداره و دلوان رو برد مدرسه.

ساعت سه من و کیوان با هم رسیدیم خونه، بعد از استراحت کوتاهی راهی بازار شدیم تا وسایل مورد نیاز رو تهیه کنیم.میخواستیم ساعت 9 کسری رو سوپرایز کنیم

وسایل اسنک رو خریدم و از شرینی فروشی کیک آماده گرفتم.شمع و بادکنک و فشفشه هم خریدم.

دستی به سر و روی خونه کشیدیم و مواد اسنک رو آماده کردم.

ساعت 8 اولین مهمونمون اومد، اسنک ها رو آماده کردم و با خواهر کوچیکه نوش جان کردیم.

کسری با باباش رفت حموم، بقیه مهمونهاتو کوچه  منتظر خبر من بودن،

ده دقیقه ای بادکنها رو باد کردیم و تزیینات مختصری انجام دادیم و تنقلات رو چیدیم.

کسری رو از حموم تحویل گرفتم و موهاشو سشوار کشیدم و لباساشو پوشیدم، مهمونا هم همگی سایلنت

از اتاق که اومد بیرون با آهنگ تولدت مبارک و تشویق حضار سوپرایز شد.

با اسنک و نوشیدنی از مهمونا پذیرایی کردم، چای دم کردم که با کیک بخوریم.

بچه ها بعد از فوت شمع و برش کیک، کادوها رو باز کردن، اولین اسباب بازی رو برداشتن و رفتن، بقیه کادوها رو خودم باز کردم

ما بزرگترا هم با چای و کیک و میوه از خودمون پذیرایی کردیم.