تولد کسری


کسری روز یکشنبه نوبت سنجش کلاس اول داشت،همون روز هم تولدش بود، تصمیم داشتم تولدشو چهار شنبه یا پنج شنبه بگیرم.

وقتی برگشت گفت خانمه بهش گفته تولدت مبارک ، 6 ساله شدنت مبارک کسری جان.گفت مامان مگه امروز تولدم بود؟ مجبور شدم بگم که خانمه فهمیده تولدت نزدیکه بخاطر همین بهت تبریک گفته.حالا دوست داری برای تولدت سوپرایز بشی یا اینکه خودت کیک رو انتخاب کنی و دیزاین تولد به سلیقه خودت باشه؟ گفت که دوست دارم سوپرایز بشم.

چهارشنبه بعد از ظهر دلوان و باباش رفتن از قنادی بزرگ شهر کیک و بادکنک و شمع و فشفشه خریدن.من هم میوها رو خریدم و مهمونا رو دعوت کردم برای ساعت 9 شب.

خریدها رو دور از چشم کسری به بالکن انتقال دادیم و میوه ها رو همونجا شستم و خشک کردم.شیرینی ها رو تو سینی های چوبی چیدم و تنقلات رو تو ظرفهای مخصوص.

ساعت 8 شب بچه ها رو با کیوان فرستادم بیرون و بادکنکهارو به دیوار چسپوندم.به کیوان گفتم هر وقت زنگ زدم بیایید.

ساعت 9 مهمونا اومدن، شمع و دوتا فشفشه رو کیک گذاشتیم و منتظر اومدن بچه ها شدیم.با صدای زنگ در، زن داداش کیک رو برداشت و شمع و فشفشه ها رو روشن کرد، در که باز شد با دست و جیغ مهمونا کسری حسابی سوپرایز شد.