به چندتا باربری زنگ زدم ، گفتند روز جمعه کار نمیکنن، ما هم عجله داشتیم و نمیشد تا روز شنبه صبر کرد،
از سایت دیوار شماره یه باربری که نوشته بود روزای تعطیل کار میکنه رو پیدا کردم و تماس گرفتم.
ساعت 7 عصر ماشین دم در بود، اسباب کشی تا ساعت 11 طول کشید. ماشینی که فرستاده بودن جای همه وسایل رو نداشت. خود بابری وانت بار گرفت برای خرد و ریزها.
کابینهتا هنوز نصب نشده، طبقه پایین تکمیل نشده و فقط از یه اتاقش میشه استفاده کرد.

من و بچه ها وسایلمون رو برداشتیم و رفتیم خونه بابا.
این هفته رو خونه بابا میمونیم تا یه کم اوضاع خونه روبراه بشه، کنار پدر و مادر حس خوبی دارم.
چهار سال تو این خونه مستاجر بودیم، صاحب خونه بسیار با انصاف و محترمی داشتیم. خیر ببین از زندگیشون
یکشنبه که از کار برگشتم داداش زنگ زد و خبر داد که دایی ساعد رو بعلت تشکیل لخته در پا بردن بیمارستان نمازی شیراز.
دایی ساعد یه سال از من بزرگتره و رابطه خیلی خوبی با همه خواهر زاده ها و برادر زاده ها داره و البته هنوز مجرده.
چند سال بعد از فوت مادربزرگم، پدربزرگ با خانمی مهربان ازدواج میکنه و همین باعث شده من، خاله و دایی هایی همسن و کوچیکتر از خودم داشته باشم.
بعد از شنیدن خبر به شدت استرسی شدم جوری که تمام بدنم میلرزید.دوباره به داداش زنگ زدم و گفتم من میخوام برم شیراز عیادت دایی.
داداش یه کم آرومم کرد و گفتم خودم فردا میخوام برم عیادتش با هم میریم.
دوشنبه من و داداش و خواهر کوچیکه و همسرش راهی شیراز شدیم و به عیادت دایی رفتیم.مامان بعلت کسالت نتونست همراهمیون کنه.
پنچ شنبه صبح رفتم فروشگاه اسنوا برای خرید گاز صفحه ای که تخفیف خورده بود،گاز رو خریدم و قیمت یخچال فریزرهاشونو پرسیدم
وقتی برگشتم خونه از فروشگاه تماس گرفتن و گفتن اگه قصد خرید یخچال فریزر داری تا امروز عصر اقدام کن چون شنبه افزایش قیمت داریم.
پنچشنبه عصر دوباره رفتم فروشگاه و از اونجایی که پول نقد کافی نداشتم یخچال فریزر رو بصورت قسطی سفارش دادم.جالبه که زمان دریافت محصول رو 90 روزه نوشته بود(مگه میخوان ماشین بسازن)
سلامی به گرمی تابستون
تابستون امسال با اینکه نه سفری رفتیم نه عروسی داشتیم نه کار خاصی، بنظرم خیلی شلوغ بود و حتی وقت نکردم به روستا برم و به باغچه کوچکمون سر بزنم.
از وقتی صاحبخانه عذرمون رو خواست در گیر جمع کردن وسایل بودم و تا یکی دوهفته دیگه باید اسباب کشی کنم.
تصمیم گرفتم به خونه خودم برگردم و هر سال استرس افزایش اجاره و رهن رو نکشم.
خونه خودمون یه کم از مدرسه بچه ها دوره و از محله های متوسط شهره.خوبیش اینه دوطبقه است و مجموعا 5 اتاق خواب داره که هم برای مهمانان جا داریم هم بچه ها هر کدوم اتاق مخصوص خودشون رو دارن.
بعد از تموم شدن نقاشی و خورد و ریزهای دیگه اسباب کشی میکنیم.
پست خاصی نبود فقط خواستم بگم زند ه ایم و روزگار رو میگذرونیم.