دیروز ظهر زنگ زدم به شرکت خدماتی و تقاضایی نیروی کمکی برای نظافت خونه کردم.
قرار شد ساعت 5 عصر که خونه هستم نیروی کمکی بیاد.
ساعت یه ربع به 5 گوشیم زنگ خود، خانم کمکی بود که آدرس رو میخواست.
وقتی از تاکسی پیاده شد از بالکن دیدمش، یه دختر جون که موهاشو چتری تو صورتش ریخته بود و یه هودی و شلوار کوتاه تنش بود.
اولین قضاوت تو ذهنم شکل گرفت، نکنه اشتباه اومده، من که نیروی نظافتی میخواستم این بهش میاد پرستار باشه.
آیفون رو که زد در رو براش باز کردم و دم در موندم تا از پله ها بیاد بالا.
با خوشرویی سلام و احوالپرسی کرد، گفت از کجا شروع کنم.
گفتم که آشپزخونه رو میخوام عمیق نظافت کنیم مثل خونه تکونی عید.
رفت آشپزخونه، گفت که همسرتون اینجا میمونه؟ میخوام لباسامو دربیارم.
به همسر گفتم با بچه ها بره خونه پدرم، همسر و کسرا رفتن، دلوان پیش خودم موند.
وسایل لازم رو دراختیارش گذاشتم، کتری برقی رو گذاشتم آب جوش بیاد که چای درست کنم.
دلوان مشغول درس و مشقش بود و از من کمک میگرفتم.
خانم کمکی پرسید دخترت کلاس سومه؟گفتم: بله،
گفت همسن دختر منه
دهنم از تعجب باز موند، پرسیدم مگه متاهلی
گفت: مادر مجردم
شنیدن این حرف تو این منطقه برام عجیب بود، اینجا معمولا خودشون رو مطلقه یا بیوه معرفی میکنن.
گفتم خوشحالم که اینطوری خودتو معرفی کردی، مشخصه اهل مطالعه هستی
گفت بله و کتابهایی رو که خونده بود برام لیست کرد. جملاتی از کتابهای مشترکموم رو به هم میگفتیم، خیلی خوشحال بود که یه هم صحبت پیدا کرده.
میخواستم اتاقا رو مرتب کنم، از هم صحبتیش لذت میبردم، بیخیال اتاقا شدم و کنارش موندم.
اینقد سرگرم صحبت بودیم که کار چهار ساعته 6 ساعت طول کشید،میگفت پول 4 ساعت رو بریز به حساب شرکت، قبول نکردم.
از بین کتابها دوتا کتاب انتخاب کرد و با خودش برد که بخونه.
24 سالش بود، چهارده سالگی ازدواج میکنه و در 16 سالگی مادر میشه، بخاطر اعتیاد همسرش جدا میشه و سرپرستی بچه رو به خودش میدن.
به سختی درس میخونه و دانشگاه میره.چند جا که کارفرمای آقا داشتن کار کرده اما بخاطر اذیت هاشون از اونجا دروامده.
با درآمدش برای دختران دیشموک نوار بهداشتی و کرم مرطوب کننده میخره.
زن بودن درکشورهای اسلامی نیمی از بدبختیه چون برا هر کاری باید حساب پس بدی وبرا هرشغلی باج بدی
ایشالا موفق بشه حیف این استعدادها...
امیدوارم که مردم این کشورها به مشکلات زنان آگاه باشند، ازحکومت امیدی نیست
دمش گرم. چه با همته. با دکتر ربولی موافقم
میفهمم حس وحال قلبتونو![](//www.blogsky.com/images/smileys/104.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/104.png)
براش بهترین هاروارزومیکنم وامیدوارم زندگی براش هموارتربشه
امیدوارم
سلام
نمیدونم چرا قلبتون مچاله شده؟
این خانم الان زندگی بهتری از زمان متاهل بودنش داره. و امیدوارم موفق باشه.
و البته متاسفم برای بعضی از آقایون که تا یک خانم بیوه یا مطلقه میبینن فیلشون یاد هندستون میکنه.
از اینکه یه دختر جون حق نداره به راحتی زندگی کنه
کار کردن خونه مردم خیلی سخت و توان بره، ایشون نمیتونه به عنوان یه کار دائم بهش نگا کنه.
براش آرزوی موفقیت میکنم. قطعن با این همه تلاش روزای خوبی در انتظارش.
دختر پرتلاش و امیدواری بود، قظعا نتیجه خوبی میگیره
عزیزم مرسی بابت رمز
نشد زودتر بیام و تشکر کنم.
هنوز پستایی که منتشر کردی رو نخوندم.