دکتر و خرید باهم

پسرک چند وقت یه بار با حالت تهوع از خواب میپریدو اون روز تا عصر چند بار بالا میاورد.

به چندتا دکتر متخصص اطفال مراجعه کردم، همگی اعتقاد داشتن ویروسه و نیازی به اقدام خاصی نیست.

چند بار هم به داداش که پزشک عمومیه مشکلش رو گفتم، براش عجیب بود که نه تب داره نه اسهال، توصیه کرد به فوق تخصص گوارش کودکان مراجعه کنم.

از اونجایی که شهر خودمون پزشک فوق تخصص گوارش نداشت پیش یکی از پزشکان معروف شیراز از یه ماه پیش براش نوبت گرفتم.

مهمانسرای اداره رو برای دو شب رزرو کردم و چهار شنبه ساعت دو به سمت شیراز حرکت کردیم.


پزشک بعد از شنیدن شرح حال و معاینه تشخیص داد پسرک به میگرن شکمی مبتلاست

قرصهاشو از داروخانه تحویل گرفتم و توصیه هایی غذایی دکتر رو براش گوش زد کردم، گفت مامان خودم شنیدم دکتر گفت نباید پیتزا و نوشابه و چیپس و شکلات و... بخورم، ولی پفک رو نگفت.گفتم عزیز مامان پفک هم جز هموناست دکتر وقت نداشت یکی یکی اسمشونو ببره.(دلم براش کبابه)


بعد از مطب دکتر به مهمانسرا مراجعه کردیم و سوییت رو تحویل گرفتیم. وسایل رو داخل اتاق گذاشتیم و  به سمت عفیف آباد راه افتادیم.

دلوان از دست فروشها مقداری لوازم تحریر جینگولی و دسته کلید خرید،  بعد از خرید از دست فروشها به مجتمع ستاره فارس رفتیم. همه طبقات رو دور زدیم بدون هیچ خریدی.

از فست فود برادرجان مرغ و قارچ سوخاری گرفتیم و به سمت زرگری حرکت کردیم، برای بچه ها از فروشگاه تارا کاپشن و دورس گرفتم با تخفیف زمستانی.


صبح روز بعد همسر آش و نون بربری برا صبحانه گرفته بود، بعد از خوردن صبحانه به سمت چهار راه مشیر حرکت کردیم، از اونجا فلاسک ژاپنی که خیلی وقت بود دنبالش بودم رو پیدا کردم و خریدم.به سمت سه راه احمدی حرکت کردیم، اکثر اجناس اونجا بی کیفیت بودن و هیچ خریدی انجام نشد.


از رستوران غدا گرفتیم و به مهمانسرا برگشتیم. بعد از نهار و استراحت به سمت مجتمع زیتون و چهار راه پارامونت حرکت کردیم، از مجتمع زیتون برای بچه ها هودی خریدم و از پاساژ قاییم برای خودم مانتو و شلوار اداری.

هنوز وقت زیادی داشتیم،  به معالی آباد و مجتمع آفتاب هم یه سر زدیم، آخرای شب خسته به مهمانسرا رسیدیم.


جمع صبح بعد از جمع کردن وسایل و تحویل سویت به سمت مجتمع خلیج فارس حرکت کردیم،سر راه از نونوایی نون تازه گرفتیم و با پنیر خامه ای و گردو برای صبحانه بقیه لقمه گرفتم.فلاسک جدیدم پر از چای بود، تو پارکینگ مجتمع چای خوردیم و به سمت هایپراستار حرکت کردیم.

بچه ها یه سر به هایپر رفتن، با یه ترولی پر از مواد خوراکی و بهداشتی از هایپر بیرون اومدیم و به سمت پارکینگ رفتیم. مادر جان برامون نهار تدارک دیده بود، البته عصرانه بود بیشتر تا نهار.



نظرات 4 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 ساعت 14:43 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

الهی بگردم
اشکم در اومد
سه ماه دخترم درگیر ی جور حساسیت و اسهال و خون.....و کاملا اتفاقی اینجا باز کردم وقتی خوندم گفت پفک نگفت دلم کباب شد و اشکم دراومد می فهمم چقدر سخت رعایت رژیم..
الهی که زود خوب بشه

ممنون سحر جان
ان شاالله بچه های گلت همیشه سلامت و تندرست باشند.

نسرین یکشنبه 1 بهمن 1402 ساعت 12:26 http://sheroshoor1.blogfa.com/?

دلم برای شیراز پر کشید

شادی یکشنبه 1 بهمن 1402 ساعت 08:34 http://setarehshadi.blogsky.com/

ایشالله پسر گلتون زودتر حالش خوب بشه چقدر دلم شیراز خواست مخصوصا شبهای عفیف آباد

ممنون شادی جان

شیراز انرژی خالصه، این شهر رو بیشتر از شهر خودم دوست دارم

ربولی حسن کور شنبه 30 دی 1402 ساعت 11:26 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
راستش من احتمال دادم رفلاکس معده داشته باشه. اما میگرن هم ممکنه.
امیدوارم مشکل حل بشه

سلام دکتر
از اونجایی که سابقه میگرن تو خانواده داریم احتما میکرن شکمی بالا بود. باید داروهاشو مصرف کنه سه ماه بعد دوباره ویزیت بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد