بارون و سیل

دیروز عصر بارون شدیدی شروع شد، من خواب بودم ،با صدای شدید تگرگ از خواب بیدار شدم

خونه تاریک بود، همسر کسرا رو برده بود مهد، کلاسش تا ساعت 7 عصر ادامه داره، از انور رفته بود خونه پدرم که به مهد نردیک بود

لامپ رو روشن کردم و به آشپزخونه رفتم،  کتری رو گذاشتم جوش بیاد.


تگرگهای درشت، محکم به در و دیوار بالکن میخوردند، نشد برم تو بالکن، درِ بالکن رو باز گذاشتم.

چای رو دم کردم، تگرگ تبدیل به بارون شده بود

با استکان چای به بالکن رفتم، بوی چای لاهیجان و بارون حس شمال بودن رو بهم میداد.

صدای کیوان پشت سرم پیچید، نزدیک بود سکته کنم


برگشتم گفتم تو که منو  زهره ترک کردی،

گفت فیلمهایی که آشناها از سیل فرستادن رو دیدی؟

گفتم نه،  فعلا هم نمیخوام ببینم، از بدبختی مردم روح و روانم بهم میریزه


بعد از خوردن چای دلم میخواست از خونه بزنم بیرون

همسر زنگ زد که بیایید اینجا، اما من دوست داشتم به خواهر همسر سر بزنیم

رفتیم دنبالشون و راهی خونه خواهر شوهر شدیم

تا آخر شب اونجا بودیم، در کنارشون خوش میگذره

بارون بند اومده بود اما شهر پر بود از سنگ ریزه ها و گل و لای بود

آخر شب یه تعداد از فیلمهای ارسالی رو نگاه کردم، بیشتر از همه برای مردم عشایر و روستایی ناراحت بودم

همه داراییشون جلو چشمشون نابود میشد، صدای ضجه خانمها دلم رو کباب کرد


نظرات 3 + ارسال نظر
نسرین چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 00:40 https://yakroozeno.blogsky.com/

منهم از دیدن فیلمها ریختم بهم
ده روز پیش سیدنی هم سیل بدی اومد و خیلی خونه رو آب رفت. معلوم نیست چه خبره... دلیل خشکسالی که بد حجابی ما زنها بود سیل اونم توی تابستون ایران دلیلش چیه بنظرت... نکنه ما زنها دوباره کاری کردیم؟
البته اینجا ماه آخر زمستونه


لابد ملت گناهی مرتکب شدن که مسولین به زحمت افتادن

ربولی حسن کور سه‌شنبه 11 مرداد 1401 ساعت 18:53 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
اینجا هم بارندگی داشتیم ولی تگرگ نه
اما دو سه روزی حسابی هوا شرجی شده بود.
چه خوب که روابطتون با خانواده همسر خوبه

سلام دکتر
جدا از خسارتی که زده بارون خوبی بوی بود، چند روز هوا شرجی بود اما دیشب عالی بود، بدون کولر زیر پتو خوابیدیم
بخاطر آرامش خودم سعی کردم ارتباطم خوب باشه

شادی سه‌شنبه 11 مرداد 1401 ساعت 12:36 http://setarehshadi.blogsky.com/

منم دیروز همین حس رو داشتم، بچه ها رو فرستادم تو حیاط زیر بارون، خودم هم رفتم تو بالکن، واقعا هوا خیلی عالی و دلپذیر بود، ولی دلم نگران سیل‌زده ها بود.

یه دل داریم و هزار نگرانی، در اوج لذت یهو نگران یه چیز دیگه میشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد