استرس رییس جدید


چهارشنبه جلسه معارفه رئیس جدید بود، بعد از جلسه اطلاعاتشو وارد سایت کردم و عکسی که تو جلسه گرفته بودم رو براش گذاشتم.

دیروز در حالی که تو جاده بودم و دسترسی به لپ تاپ نداشتم مدام از طرف دفتر رئیس زنگ میزدن که اطلاعاتشو بزار رو سایت. از سایت اسکرین گرفتم و براشون فرستادم، دوباره زنگ زدن که عکسش خوب نیست عوضش کن، گفتم فردا صبح اول وقت عوضش میکنم، گفتن که رئیس میگه همین امروز باید عوض بشه.

به سختی با گوشی همسر به پرتال وصل شدم و عکسی که رئیس فرستاده بود رو آپلود کردم. عکسی پشت یه میز بزرگ و یه کتابخانه نمایشی در کنارش.


از هفته قبل تصمیم داشتیم چهار شنبه رو مرخصی بگیرم، برنامه داشتیم تا بندر گناوه بریم، بخاطر معارفه رئیس جدید، مرخصیهامون کنسل شد، چهارشنبه عصر با خانواده خواهر و مادرم و مادر خانم داداشم که از گرگان اومده راهی دوگنبدان شدیم، شب خونه برادر بزرگه بودیم، فردا بعد از ظهر راهی بندر گناوه شدیم، بعد از  یه ساعت و ربع به بندر دیلم رسیدیم، تا بندر گناوه 60کیلومتر راه بود، من دوست داشتم به مغازه های مورد علاقه ام در بندر دیلم بروم اما بقیه برای کناوه عجله داشتن، به راهمون ادامه دادیم تا به گناوه رسیدیم، اول بچه ها رو دریا بردیم، هوا شرجی و گرم بود، بچه ها حسابی آب تنی کردن، کنار ساحل تابهای بزرگ گذاشته بودن، من و مهمونمون سوار تابها شدیم و همسر تابمون داد، اولش می ترسیدم زیاد تاب بخورم ، کم کم برام لذت بخش شد.

بعد از دریا و تاب بازی سراغ بازار رفتیم، اول به مهمونمون گفتیم شما هرچی میخوای بخر، دنبال پتو مسافرتی بود، بیشتر از ده تا پتو فروشی رو گشتیم، همگی پتوهاشون یه مدل و یه قیمت بود، بالاخره سه تا پتو خرید.برای خرید خردکن رفتیم مغازهای دیگه، چند مدل قیمت کردیم، بنظرش قیمتها با گرگان تفاوتی نداشت البته من با نظرشون مخالف بودم.

 من دوتا سینی چوبی خریدم فقط، بیشتر جنبه تفریحیش برام مهم بود نه خرید. بندر گناوه هر بار که میریم اکثر مغازه هاش اجناسشون رو تغییر دادن، مثلا لباس فروشی پتو فروشی شده بود.پاساژها و دستفروشهای بین پاساژها رو گشتیم، چندتا مغازه لوکس هم رفتیم، قیمت اجناسشون بالا بود اما به نسبت شهر ما خیلی بهتر بود.

تا ساعت 11 که مغازها کم کم تعطیل میشدن تو بازار بودیم، ساعت 11 کنار ساحل شام خوردیم و استراحت کردیم، نزدیکای صبح رسیدیم خونه برادر جان.

جمعه تا ظهر خواب بودیم، بعد از بیدار شدن و خوردن صبحانه خریدهامون رو به همدیگه نشون دادیم، خواهر چندتا پتو هم خریده بود، مهمونمون از اینکه با اونا نرفته بود پشیمون بود و احساس میکرد اونا پتوهای بهتر با قیمت کمتری خریدن.


نهارمون رو ساعت 4 عصر خوردیم و بعد از خنک شدن هوا به سمت مقصد حرکت کردیم،تو راه از سبزی فروشیهای کنار جاده سبزی تازه خریدیم، کمی جلوتر کنار یه باغ مرکبات، لیمو ترش خریدیم، به اندازه ای که آبلیمو بگیریم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 15 مهر 1402 ساعت 15:19 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
گناوه نرفتم تا به حال.
ارزش این همه راه را داره؟

سلام دکتر
ممنون که وقت میزارید و کامنت میدید
بنظر من که ارزششو داره، اوایل زمستون هواش خوبه و مسیرش هم زیبا و بهاریه، بازارش هم خوبه.اما شهر تمیزی نیست،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد