دوسال پیش پسر عموی همسر براثر تصادف به کما رفت.پسر جونی که تو فامیل زبان زد بود، خوش اخلاق و اهل رفت و آمد با همه ی فامیل.
مادر و مادربزگش رفته بودن کربلا، موقع برگشت مادر به پسرش زنگ میزنه که آخرای مسیر بره دنبالشون
جاده باریک و پر پیچ بود، بعلت سرعت زیاد از جاده منحرف میشه و ماشینش چپ میکنه
به نزدیکترین بیمارستان می برنش، اونجا میگن حالش خیلی وخیمه نمیتونن کاری براش انجام بدن
از اونجا به شیراز و یه بیمارستان خصوصی منتقلش میکنن، تا یه هفته هر روز یه عمل روش انجام میدن.
بعد از بیست روز مرخصش میکنن و تو این مدت پدر و مادرش تو خونه تر و خشکش میکنن.
هفته پیش یه شب که زودتر رفته بودم بخوابم همسر اومد لباساشو برداشت
تعجب کردم که این موقع شب کجا میخواد بره، در همین حین صدای کیوان رو شنیدم که به باباش میگفت کی بهت اطلاع داد؟
از جا پریدم، همسر تو حال گریه میکرد و لباس میپوشید، ذهن من در کسری از ثانیه هزار اتفاق رو پیش بینی کرد.
کیوان که متوجه حال من شده بود گفت که چه اتفاقی افتاده
از شدت ناراحتی نمیتونستم رو پام بایستم
همسر و کیوان رفتن بیمارستان.
حال مادرش خیلی بد بود، اینقد خودشو میزد و به خودش نفرین میکرد که از حال میرفت.
عذاب وجدان داشت که چرا به پسرش گفته بره دنبالش یه عده هم کوتاهی نمیکردن و کنایه میزدن که زیارت کربلا به ما نمیاد و نباید میرفتین
هر روز عصر تا آخر شب اونجا بودیم، سعی میکردم با مادرش صحبت کنم و از این حس عذاب وجدانش کم کنم.
امیدوارم بتونم یه کم با مادرش همدلی کنم و از غم سنگینی که داره کم کنم.
خیلی متاسف شدم عزیزم
امیدوارم هرچه زودترخدابهش ارامش وصبربده
نصف عذاب وجدانش بخاطر وجود یه سری ادم هاییه که نمک به زخم میزنن که ای کاش نیان ونباشن....
ان شالله
حضور این افراد مایه دلگرمی که نیست مایه ی عذابه
سلام
روحشون شاد
وقتی که وقت رفتن کسی برسه بالاخره به یک روشی میره کاریش هم نمیشه کرد
سلام
ممنون دکتر
همینطوره
بعضی ها فقط هنر نمک پاشیدن به زخم باز را دارند و بس.
خب بگو نادان اگه می دونست یه مو از سر بچه اش کم میشه مگه تماس می گرفت؟
خوبان زودتر میروند. برادرم وقتی پر کشید 42 سالش بود. جای کارگرش رفت کنتور برق را چک کنه که ماشین بهش زد و او هم دو روز توی کما بود و بعد...
اگه میدونستیم...
قانون روزگاره، اونی که خوبیتر و مفیدتره زودتر میره متاسفانه
روح برادر بزرگوارتون در آرامش