معمولا بعد از نهار یه چرتی میزنم، دیروز تو عالم خواب یکی صدام میکرد، از خواب پاشدم کسی تو اتاق نبود، بعد از لود شدنم فهمیدم صدا از پذیرایی میاد.
زن دداشم با پسرش از یه شهر دیگه اومده بودن، همسر میوه شسته بود و چای درست کرده بوده، برا من هم ریخته بودن و صدام میزدن که برم چای بخورم.خیلی حس خوبی گرفتم.
زن داداش رفت خونه بابام، همسر و بچه ها هم رفتن.اگه بزارمشون هر شب اونجا هستن اما من دوست دارم هفته ای یه بار برم، اینجوری نظم زندگیم حفظ میشه.
یه کم خونه رو مرتب کردم هوا دیگه تاریک شده بود. رفتم حمام دوش گرفتم.
پسر بزرگه کارآموزی داشت، زنگ زدم بهش گفتم اگه خسته نیست وقتی اومد با هم بریم خونه بابا بزرگ،گفت ساعت 8 میام،آماده باش وقتی رسیدم زنگ میزنم بیا پایین.
بعد از چرخیدن تو اینستا و تلگرام، لباس پوشیدم و رفتم بیرون، تو کوچه نسیم خنکی خورد به صورتم،چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم.
رسیدم سر کوچه پسرک هم رسید.دم در خونه ی بابا هم زمان یکی دیگه از داداشها با خانمش هم اومدن.حسابی جمعمون جمع شد.
سلام پریمهرجان
خیلی خوش امدی به دنیای وبلاگ نویسی
بعدا بیشتر می خونم و کامنت بیشتر میذارم
خیلی کار خوبی کردی وبلاگ نویس شدی، ببین کی گفتم
ایشالا وبلاگت سراسر خاطرات شیرین باشه
سلام طیبه جان
خیلی به من لطف دارید
وبلاگتون رو میخونم و از نوشته هاتون لذت میبرم
خوشحال شدم که به من سر زدید
عزززیزم چه قاب زیبایی از خانواده ترسیم کردی
الهی همیشه جمعتون به شادی کنار هم جمع بشه
مگه خوشبختی معنای دیگه ای هم داره
خوشبختیتون مستدام عزیز من
ممنون عزیزم
ان شاالله خانواده دوست داشتنی شما در کمال تندرستی و شادکامی باشند
پریمهر جان ممنون بابت لینک آدرس وبلاگ "مبارزه با کودک آزاری" اول لینکات
خواهش میکنم
شما کار بزرگی انجام میدید
ممنون ازکامنت خصوصیتون نسرین جان
ایشالا همیشه جمعمتون جور و مهربون باشیدو
تو رو خدا مواظب کرونا هم باشید
ممنون نسرین جان
مادرم چندتا تخت با گلیم و پشتی تو حیاط گذاشته، تا جایی که بشه اونجا میشینیم
منم دوستدارم به اندازه برم خونه پدرومادرخودم یاهمسر تابقول شما نظم زندگی بهم نریزه اما واقعا جمع خانوادگی مخصوصا وقتی داداشاهم باشن و دورهمی باشه خوش میگذره
دورهمی با خانواده رو نمیشه ازش گذشت
ان شاالله به خوشی و سلامتی دور هم باشید